فرانسوا بوتا داشت کار روزانهاش را انجام میداد که ناگهان یک جنگنده ارتش از کنارش رد شد.او میگوید ”سوگند میخورم که میتوانستم سفیدی چشمان خلبان را ببینم.””صدایش ما را تکان داد، خیلی به ما نزدیک بود چنین برخورد و مواجهه نزدیکی یادآور این بود که وقتی برای کارت از یک[…]